نوبان کردن شاهیار کردن، جانشین کردن ولی قرار دادن، طعامی که، ولیعهد کردن جانشین کردن: (طغرل بک را فرزند نبود الب ارسلان محمد پسر برادرش داود را ول و وصی کرد)، کسی را بمیزبانی و پرداخت مخارج عیش و عشرت راضی کردن: (دیشب فلان کس را ولی کردیم و عرق سیری خوردیم خ) ولیکن: استثنا را رساند ولی اما: (ولیکن ز دستور باید شنید بد و نیک بی او نیاید پدید) (شا)، از این جهت بالنتیجه. توضیح ولیکن از (ولکن) عربی ممال شده و بنابراین کاف آن مکسوراست نه مفتوح
نوبان کردن شاهیار کردن، جانشین کردن ولی قرار دادن، طعامی که، ولیعهد کردن جانشین کردن: (طغرل بک را فرزند نبود الب ارسلان محمد پسر برادرش داود را ول و وصی کرد)، کسی را بمیزبانی و پرداخت مخارج عیش و عشرت راضی کردن: (دیشب فلان کس را ولی کردیم و عرق سیری خوردیم خ) ولیکن: استثنا را رساند ولی اما: (ولیکن ز دستور باید شنید بد و نیک بی او نیاید پدید) (شا)، از این جهت بالنتیجه. توضیح ولیکن از (ولکن) عربی ممال شده و بنابراین کاف آن مکسوراست نه مفتوح
کامیدن نمیدن گراییدن رغبت کردن تمایل یافتن، بسویی متوجه شدن: (آنگاه که میل زوال کند (شمس) و روی بغروب نهد، ) اعراض کردن منحرف شدن: (چون روزگاراز طریق سازگاری میل کند میل در چشم بصیرت کشد) میل کشیدن، : (سلطان بفرمود تا قاور در شربت زهرچشانیدند و هر دو چشم پسرش را میل کشیدند)
کامیدن نمیدن گراییدن رغبت کردن تمایل یافتن، بسویی متوجه شدن: (آنگاه که میل زوال کند (شمس) و روی بغروب نهد، ) اعراض کردن منحرف شدن: (چون روزگاراز طریق سازگاری میل کند میل در چشم بصیرت کشد) میل کشیدن، : (سلطان بفرمود تا قاور در شربت زهرچشانیدند و هر دو چشم پسرش را میل کشیدند)
رها کردن، نهفت گزیدن (نهفت خلوت) آبشتیدن خالی کردن، رها کردن: بوسیلت ایشاج وصلت و اشتباک قرابت شفیع شدند تا او را مخلی کردند و اقطاعاتی که داشت بر او مقرر گردانید
رها کردن، نهفت گزیدن (نهفت خلوت) آبشتیدن خالی کردن، رها کردن: بوسیلت ایشاج وصلت و اشتباک قرابت شفیع شدند تا او را مخلی کردند و اقطاعاتی که داشت بر او مقرر گردانید